ممنــونم پــدر مادر عزیزم
سلام پسرم
وقتی شما کوچولو بودی 1 ماه و 2 ماه بودی متوجه یه زخم کوچولو رو باسنت شدیم ..
اون زخم روز به روز بزرگ تر و عمیق تر میشد .. این ها رو قبلا بهت گفتم پسرم الان که دوباره دارم توضیح میدم
میخوام از کمک های مادر جون ثریا و بابا جون حسین برات بگم ..
پسرم خیلی روزای سختی بود هر روز میبردیمت دکترای مختلف سونو گرافی های مختلف ...
تو این روزای سخت مامان جون و بابا جون ثانیه ثانیه همراهت بودن
چون نمیتونستم پوشکت کنم کلا باز بودی .. همش دور و برت بودن .. یا رو پای مامان جون بودی یا تو بغل بابا جون
که شاید من بتونم یکم بخوابم ولی با گریه هات بی قراری هات خوابم نمیبرد جان ِ مادر ...
مامان بابای عزیزم دستتونو میبوسم و بازم ازتون تشکر میکنم بخاطر تمام لحظه ها یی که در کنارم بودین
من و ارسلان دوستتــــــووووون داریمــ
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی