سفــر به سمنان و عـروسی ِ عمـه جون
سلام پسر شیرینمــ .. این روزهای گرم زمستونی داره کم کم سپری میشه و میریم به استقبال بهار ..
بهاری که اولین ساله تورو کنارم دارم ..
این روز های آخر سال عجیب بوی خونه تکونی میده .. بوی زمان کودکی ... بوی خرید رفتنا خوشحالی ها ..
اون زمـانا که با مادر جون و پدر جون میرفتیم خرید تا میرسیدیم خونه لباسا و کفشای نو که خریده بودیم میپوشیدیم
و کلی کیف میکردیم... حیف که زود گذشتـــ دوران خوش کوردکی ..
پسر قشنگم تا میتونی کودکی کن مامانم
_________________________
ارسلان مامان تو هفته ای که گذشت یه سفر چند روزه به سمنان داشتیم ...
دوشنبه تاریخ 20 بهمن ساعت 6 صبح با مامان ثریا بابا حسین من و بابا محسن راهی شدیم به سمت سمنان ..
هوا ابری بود و نم نم بارونی ... تو ماشین یا خواب بودی یا گریه میکردی یا بازی میکردی ..
تو ماشین ازت عکس نگرفتم پسرم . ببخش مامانو
ساعت 4 بود که رسیدیم خونه مامان جون .عمه ها از دیدنت ذوق کردن و همش تو بغل اونا بودی پسرم ..
21 بهمن واکسن 4 ماهگیتو زدیم که خیلی گریه کردی عشقم الهی قربونت برم پسرم ...
23 بهمن عروسی عمه جون بود از همین جا ارسلان جونی دوباره بهت تبریک میگه عمه جون ایشلا همیشه خوشبخت باشین ..
این چند روز همش درگیر کار و عروسی بودیم وقت نکردیم بریم جایی فقط یه روز رفتیم شهمیرزاد و یکم چرخیدیم.
24 بهمن هم راهی شدیم به سمت مشهد .. نمیدونم چرا همش گریه میکنی بی قراری میکنی .. شیر درست حسابی نمیخوری ... هم خودت اذیت میشی پسرم هم مامان و اذیت میکنی ...
تو راه خیلی گریه کردی .. حتی وقتی رسیدیم خونه از 7 8 شروع کردی به گریه تا 11 شب فقط جیغ میزدی .. تا مجبور شدیم بردیمت تو ماشین تا آروم شدی .. پسر خوبی باش قشنگم
حالا بریم سراغ عکسای گل پسرم .. مامان قربون قد و بالات عشقمــــــــــ
پسر خوش تیپم آماده شده بریم عروسی
ارسلان تعجب کرده از این همه دوربین و عکاس
قربونتــ برم پسرم که گریه و خنده هات قاطی پاتیه
ارسلان خوش خنده واسه مامان فروغش میخنده
بــازم ارسلان وگریه
خـــوشبختی یعنـــی با هر حــالتی از تــــــــــو
لبریـــــز از عشق میشـــوم
من و بــابا عاشقتیـــم قند عسلم