ارســلان ارســلان ، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

ارســـلان بهترين هديه خــدا

متفرقه های 1 ماهگی ، 2 ماهگی ، 3 ماهگی

  سلام سلام به روی مــآهتـــ ارسلانمـــ  مامانی خیلی ببخش منو که دیــر به دیر وبلاگتو آپــ میکنم  مامان قربون قد و بالات بره قند عسلم    عاشقققققتمــــــــــــ    بریم سراغ عکســا  اینجــآ 2 روزته قربون اون پاهات برم عزیزمــ  جاده های زندگی همیشه براتــ هموار باشه عشق مامان  الهی بمیرمــ واسه زردتــ گذاشته بودیمتــ تو دستگــآه  خنده به شیوه ارسلان  نگــآه عاشقونه به بابا محسن  یه خوابــ راحتــ قربونتــ برم فرشته ی کوچولو ی من  عکس نگیر عمه تازه از خواب بیدار شدم حوصله ندارمــ  میگم ع...
15 بهمن 1393

صـــــد روزگیـــــت مبآرکـــــ پسرکم

  سلام پسرم قربونت برم ماشاالله انقد پرانرژی هستی که وقت آزاد نمیذاری برام تا بیام وبلاگتو آپ کنم.آخه قربونت برم چرا همش نق میزنی نق نقوی من حتی نمیتونم برای یه مدت کوتاه بذارمت رو زمین به کآرام برسم فقط دوس داری بغلت کنم وگرنه نق میزنی و گریه میکنی ... زخمتم که دیگه خداروشکر خوب شده نفسم ... شبآ تا ساعت ۴ و ۵ نمیذاری بخوابم فقط دوس دآری باهات بآزی کنم عشق مآمآن..قند عسلم امروز صد روزگیته قربونت برم انشاالله صد سالگیت پسرکم       مـــآمان قربوووون قد و بــالاتـــ مـــآمان قربووون 2 چشمــون ســیـآهت  پــسرم من و بــابــا عاشقــتیم  ...
1 بهمن 1393

لباس های بافتنی ارسلان

پســرکم این 2 تا لباس خوشگلـو مامان جون ( مامان بابا محسن ) واست بافت عشق مامان   این بلوز و واسه شبـ یلدا  برات بافت که وقتی پوشیدی هندونه ی من شدی  ولی بخاطر زخم پاهاتــ یه ریز گریه میکردی اصلا نذاشتی عکس بگیریم  این عکس هم تو خونه ازت گرفتمـ ولی وقتی رفتیم مهمونی ( خونه خاله من دعوت بودیم )  حتی نذاشتی یه عکس ازت بگیرمــ  اینم یه مدل دیگه که یکم برات بزرگه دست مامان جون درد نکنه و در آخر یه عکس خوشگل از  گل پسری  ...
24 دی 1393

3 مــاه و 3 روزگــیتـــ مبـآرکـــ پســرم

عزیز دل مــامان نفس و عشق مامان امروز 3 مــاه و 3 روز میشه که کنارمونی و گرمای وجودتو به من و بابا بخشیدی .. جمع 3نفرمون گرم و شیرینه عشق مامان  مخــآطبـــ کلامم که هیچ !... مخــآطبـــ ضربـــان های قلبـــــــ ــــمــ هم تــویی      ​ ...
24 دی 1393

اولین لبخــند

 آرے ، خنده هاے تـــو    بزرگترین ِ آرزوهـــایِ ᓄــن انـد.    شادᓄـانه بخــند؛    بگذار تا برآورده شوند ...   سلام پسرکــم .. روز به روز بزرگــ تر وشیرین تر میشی یه شب سرد پــاییزی بود که من و بـابا ذوق زده شدیم برای اولین لبخندتــــ 93/09/16 اولین باری بود که خندیدی عشق مـامـان همیشه بخند پســــرم دوستتـــ دآرم پـــسرمـــ ...
23 دی 1393

پسر خوبي شده عشق ِ مــامــان

پسرم  قربونت برم الهي خيلي خوشحالم كه به شيشه عادت نكردي و فقط 5 6 روز اول ميخوردي  البته تو اون مدت زخمتـــ داشتي  به شيشه عادت ميكردي و خيلي به سختي سينه ميگرفتي  هنوزم بايد 4 بـار تعارفتــ كنم تا شير بخوري مامان..  ولي خدارو شكر كه شيشه و ترك كردي و شير مامان و ميخوري پسرم    ...
17 دی 1393

پسرم روز به روز بزرگــ تر ميشــه

سلام عشق ِ مامان نميدوني چقدر وقتــ كم ميارم براي نوشتن خاطراتتــ ..  الان كه دارم برات مينويسمــ 2 ماه و 26 روزته ...  روزاي سختي داشتيمـ اوايل كه نميدونم چرا خيلي دل پيچه داشتي نه ميخوابيدي درستــ حسابي نه شير ميخوردي خلاصه روزاي اول يه مقدار هم بهت شير خشك مي دادم  بعد 2 3 روزم كه مثل همه بچه ها زردي گرفتي دستگـاه آورديم خونه 2 روز تو دستگاه بودي  بعد از مدتي همزمان شده بود بـا اربعين حسيني كه متوجه يه زخم كوچيك رو پات شديم  خلاصه دكتراي مختلف داروهاي مختلف همه كار كرديم برات پسر خوشگلمـ .. نميدوني با گريه هات چي ميكشيديم . زخمت خيلي وخيم شده بود كه خدارو شكر الان رو  به بهبود...
17 دی 1393